دوران شیرین امتحانات

امتحان دارمممممم😢😢😢


هیچی نخوندمممممممم



از فیزیکمون متنفرم!استادش هیچی بارش نیس🙁


خدایاااااااا😥😥



  • miranda //
  • پنجشنبه ۶ دی ۹۷

حقیقت من کجاست؟؟؟؟

 امروز از طرف دانشگاه رفتیم خانه ی سالمندان...


با بچه ها پول گداشتیم رو هم که گل بخریم دیدیم هزینش خیلی میشه...به هر حال دانشجوییم...


فروشنده پرسید این همه رو برا کجا میخواین؟؟؟


گفتیم برا عیادت از خانه سالمندان...


گفتش حالا که برای کار خیره پس 20تا رز و 20تا داوودی مهمون من!!!!!!!!


ما رو میگی...خر ذوق و خر کیف...



رسیدیم سالمندان...


من:(


من:(



من:(



وقتی بهشون دست میدادیم یه سری هاشون خوشحال میشدن...یه سری هاشونم تو چشمشون اشک حلقه میزد...


شاید یاد بچه هاشون میوفتادن....


شاید یاد جوونیه خودشون میوفتادن...


شاید....



منو ول میکردن میزدم زیر گریه....


فهمیدم که قدر جوونیمو نمیدونم...


یه گوشه افتادم همش خوابم.....پس کی باید خودمو رشد بدم....


کی باید از این فرصت گذرا استفاده کنم؟؟؟؟


ته ناشکریه..تهش...


خدایا شرمنده...

خدایا ممنون به خاطر امروز...برای بیداری و هوشیاری من...برای بیرون اومدن از خواب غفلت...





لابه لای کتاب ها دنبال تکه ی گمشده ای از خودم  بودم...دلم بدجور برای خودم...اشک هایم تنگ شده بود...


چشمم خورد به این کتابه


                                                 ""ترانه خواندن به وقت باران""



""""در ژرفای دل آدمی بذر بیداری نسبت به حقیقت خویش نهفته است.

آدمی...در ژرفای دل خویش میداند که حقیقت باید ژرف تر از آنی باشد که در ظواهر یافت میشود.



دیدن نابخردی خویش ...آغاز بیداری ست...

آغاز شفای روح و استحاله ی آگاهی.



بمیر از آنچه گمان میکنی هستی و زنده شو به آنچه حقیقتا هستی....""""





  • miranda //
  • شنبه ۱ دی ۹۷

به خود آمدن...

بسه دیگه دختر...

 یه کم به خودت بیاااااااا....


جوگیر بازی رو بزار کنار...خودت باش...خودتو گم نکن...


اینقد نخواب....نخواب....نخواب....

  • miranda //
  • شنبه ۱ دی ۹۷

بی اثری...

بعد از عهد بوقی اومدم سر بزنم به این وبلاگ خاک خورده....


پاااااک تنبل شدم....هیچ کاری نمیکنم....کوچکترین اثر خاصی رو چیزی

ندارم...خودمو یادم رفته...نمازام هول هولیه....

ن کتاب میخونم...ن قرآن میخونم....ن درس میخونم....

هیچ غلطی نمیکنم....از خودم خستممممممم....همش خوابم...خوااااب خوااااب 

تا کی اخه؟؟؟؟پس کی باید زندگی کنم.....یه چیزی درونم رخنه کرده....


حس خستگی و خستگی و خستگی....


توروخدا بس کن...هی با توام🙁

  • miranda //
  • جمعه ۱۶ آذر ۹۷

حال دلم با تو خوشه..........

دلخوشیه من تو این روزا فقط تویی....

چه جوری میتونم دلتنگت نباشممممم......

چرا دیگه خوابتو نمیبینم....

از خودم خستم...به خاطر نرسیدن به تو....

  • miranda //
  • جمعه ۲۰ مهر ۹۷

وضعیت خوابگاه!!

ساعت 2/30 هستش!!این هم اتاقیای من نمیخوابن نمیذارن منم بخوابم😐

فردا هم تا 6 کلاسم!!🤐🤐

خوابم میاد...


عقاید هم اتاقیام زیاد به من نمیخوره...خدایا منو برا خودت حفظ کن....

  • miranda //
  • دوشنبه ۲ مهر ۹۷

دانشجو شدم!!!

سلاااااام!!!

دارم میرم خوابگاه بگیرم!!!!🤗

بالاخره منم دانشجو شدم!!!مهندسی پزشکییییییییی😊😊😊

  • miranda //
  • شنبه ۳۱ شهریور ۹۷

الخسته من الکنکور

انتخاب رشته خیلی خسته کنندس....از صبح دیروز بیرون بودم ساعت

9شب اومدم خونه...هوففففففف



انگار کتک خوردم دارم به قهقرا میرم من فقط بزارین برم من😂😂


 امروزم خواب بودم کلا.....


روحانی هم طبق معمول داره زر (ضر😐)میزنه اکنون


اگه کسی نظری داشت بگه نصیحتی چیزی!!خوشحال میشیم ی حرف جدید

بشنویم🙃🙃🙃



  • miranda //
  • دوشنبه ۱۵ مرداد ۹۷

پایان کنکور1

سلاممم

اصلا حوصله نوشتن ندارم

فقط اومدم بگم که رتبم از پارسال بدتر شده...

و چیزایی که پارسال برام خاطره بود الان آرزو شده...

این نیز بگذرد....

  • miranda //
  • يكشنبه ۱۴ مرداد ۹۷

ژله بستنی

تو این گرمای شدید یه چیز خونگی و خنک میچسبه!!

خیلیم راحت درست میشه!!ژله رو با بستنی قاطی کن یه لایه ژله بریز

یه لایه ژله بستنی...اخرش هم روش یه اسکوپ بستنی بزار!!

بستنی با ژله موزی بود اسکوپ روش هم انبه ای بود!!

  • miranda //
  • دوشنبه ۸ مرداد ۹۷